بیست و پنج سال از عمرمون گذشت☺

از بچگی عجله میکردم برسم به ۲۵سالگی و فکر میکردم تو این سن به همه ارزوهام میرسم

ارزوهایی که خیلی هاش در حد رویا موند☺

حالا ۲۵سالمون تموم شد فقط مشکلاتمون بیشتر شد

هی باهام قد کشید و پا به پام اومد انگار تو هر تولد خدا یه مشکل جدید گذاشت سر راهم تا رشد کنم 

حالا دیگه دوست ندارم بزرگ بشم.

دوست دارم تو همین ۲۵سالگی توقف کنم.

۲۵سالگی ای که پوستم و کند 

فکر کنم نفرین شما بود!!!!پارسال یادتونه چقدر ذوق داشتم؟؟؟فکر کنم 7،8تایی پست تولد گذاشتم

امسال جز سخت ترین سال های عمرم بود !شب هایی که سحر نمیشد

روزهایی که تموم نمیشد.

امشب میرم برای ۲۶سالگی.

نه شادم نه غمگین!!!!!!

اگر دوست داشتید یه دعای قشنگ برام کنید بمونه یادگاری☺


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها