این روزا به شدت قلب درد دارم

اصلا آروم و قرار ندارم. 

بعد از صبح جمعه شدت این درد بیشتر شد

انگار یه تیکه از قلبم جدا شده

مثلا 7صبح از خواب بیدار میشم تپش قلب دارم و حالم بده

دوست دارم یه دل سیر گریه کنم. 

تو مراسم تشیع شاعر شعرهای آهنگران و مطیعی پشت سر من نشسته بود اصلا نذاشت من حس بگیرم!!!!

یه خانمی که فکر میکرد خودش این شعرارو نوشته داده دست این اقایون مداح 

هی زیرگوشم زمزمه میکرد نمیدونست چی میخواد بخونه ها اما مثلا که من بلدم!!!! ویز ویزویز ویز میکرد بعد اخرش که مشخص بود چیه مثلا میکشم، اون و یهو بلند میگفت!! 

بگذریم

اما حسرت یه اشک بدرقه رو رو دلم گذاشت

فقط وسط نماز با گریه های اقا ترکیدم

داغ دلم بیشترترتر شد. 

موقع برگشت هم با مریم بحثم شد، ولی فعلا اصلا حوصله ندارم ، به اون قضیه فکر کنم وسط این همه درد

 

برای منی که پنج سال با مردی زندگی میکنم که جواب کوچکترین خواهشم چهارساعت بحث و جنجاله اصلا حوصله بحث با هیچ بنی بشری برام نمونده

زندگیم همچنان قمر در عقرب. 

محمد از هر فرصتی استفاده میکنه برای دعوا راه انداختن

به معنای واقعی کلمه #خستم

دلم یه خواب اروم میخواد!!! 

ای کاش خانم ها هم تو جنگ بدرد میخوردن، جایی که از زن بودن خودم متنفر شدم!!!!! 

فاطمیه در پیشه، اشک چشم میخوام. 

دلم میخواد از شدت گریه بمیرم

دلم زیارت امام رضا میخواد

دو خط با حاج قاسم:

حاجی جان دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت 

 

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها