امروز صبح تصمیم گرفتم مامانینا رو دعوت کنم شام
ما طبقه بالای خونه مامانیم
صبح رفتم و دعوتشون کردم
اومدم و گردو شکستم و آسیاب کردم تا یه فسنجون که غذای مورد علاقه خانوادمونِ بار بذارم
خونه رو مرتب کردم
حتی اون لباس قشنگم و پوشیدم
مریم میخواست بیاد دیدنم و خرمالوهای باغ و برام بیاره
خرمالوهایی که شبیه ❤️هستن و طعم عشق میدن
ادامه مطلب
درباره این سایت