وقتی داشت از رازی کع داشت خفش میکرد و بیست سال تو گلوش مونده بود و مثل خوره روح و جسمش و میخورد صخبت میکرد دلم میخواست فقط زار بزنم
اینکه پنج ساله بوده که پسرداییش بهش میکنه
پدر مادرش شاغل بودن میذاشتنش خونه داییش
و بعد از اون از هفت تا دهذسالگی برادرش به زور بهش میکرده.
کتکش میزده و به زور.
و این رفتار ها تاثیرات خودش و در زندگی این فرد گذاشته
باهوش بالایی که داره نتونسته درس بخونه و درس و رها کرده
و تو زندگی شویی هم نمیتونه با همسرش رابطه برقرار کنه میگه اون صحنه ها مدام جلوی چش
ازم کمک خواست بهش روانشناس معرفی کردم و گفتم تا اخر درمانت کنارت هستم.
چقدر تلخه شنیدن این قصه ها
دلم میخوادداداشش و که دیدم هرچی از دهنم درمیاد بارش کنم.
روانشناس گفت هر هفته باید بیاد مرکز.
هزینش خیلی میشه گفتم از داداشت بگیر
بهش گفتم حاضرم طلاهام و بفروشم و کمکش کنم تا کاملا درمان بشه
خیلی وحشتناک و تلخه!!!!
هیچوقت دلم نمیخواد یه مادر شاغل باشم
برای همین شاید دنبال یه کسب و کار نبودم
سلامت روان کودک خیلی مهمتر از ثروتی که مادر بخواد بیارهـ
مواظب بچه ها باشیم
درباره این سایت