پارسال رفتیم ملاقاتش شیمی درمانی کرده بود تمام موهاش و تراشیده بود
باب شوخی و باز کرد و خندید و بحث رفت سمت موی سر.
خواهرزاده ها و خواهرش موهاشون و نشون دادن و اون هم میخندید که دیگه غصه شامپو خریدن نداره و راحت شده
اصرار کردن که منم موهام و نشون بدم موهای من از همشون بلندتر بود
تازه هم هایلایت کرده بودم اتفاقا سشوار هم کشیده بودم
وقتی اومدم خونه خیلی ناراحت شدم گفتم کاش موهام و بازنمیکردم
عذاب وجدانم به قدری بودکه یه وجب از موهام و کوتاه کردم دلم میخواست از ته بزنم
امشب دیدمشو گفتم راستی بابت اون شب من و حلال کن خندید و گفت یه هفته موهای توجلوی چشمام بود و بهت غبطه میخوردم
گفتم بخدا من کلی گریه کردم اون شب
یکساله فراموش نکردم
گفت منم فراموش نکردمبغلش کردم و گفتم تورو خدا حلال کن اصرار خواهرت و زن داداشت بود موهام و باز کردم
گفت اشکال نداره خندید و گفت حالا که موهام رشد کرده حوصله ندارم میگم برم کوتاهش کنم
خدایا ندونسته چه کارها کردیم و چه دلها که ناخواسته سوزوندیم.
اگر اینجا هم دلی شکستم حلالم کنید.
خدای بالا سر شاهده هیچوقت دلم نیومده دلی و برنجونم
هعی خدا حالم خرابه
درباره این سایت